زیر باران

ﯾﺎ ﻣﻦ ﻻ ﯾﻨﺰل اﻟﻐﯿﺚ اﻻ ﻫﻮ...

زیر باران

ﯾﺎ ﻣﻦ ﻻ ﯾﻨﺰل اﻟﻐﯿﺚ اﻻ ﻫﻮ...

مشخصات بلاگ
زیر باران
پیام های کوتاه
  • ۱۷ فروردين ۹۲ , ۲۰:۴۹
    به تو
آخرین مطالب
  • ۹۲/۱۱/۲۵
    چ
  • ۹۲/۰۸/۱۹
    ح
پیوندها
آخیش ... بالاخره کنکور هم کمرش شکست امروز!
۴ماهی که گذشت؛ گذشته از سختی ها و درگیری هاش گاهی درس های خوبی داشت برام...
 اولینش صبر.... دومیش تمرین خونه موندن و بیرون نرفتن
خصوصا که با عادات و روحیات خاص من اصلا جور در نمی اومد یک جا نشستن ولی به طرز عجیبی به من ساخت و بالاخره به آخر رسید
و الان یه لیست بلند بالا از کارهایی رو به رومه که هر بار می خواستم برم سراغشون به خودم نهیب می زدم که برو سر درست... واسه این کارها وقت بسیار است!
اولینش بازخوانی سری نیمه ‍‍پنهان ماه هست!
اینجا کلیک کنید.من از زیر و رو کردن صفحات این وب بسی فیض بردم!
در  صبحگاه اربعین سید الشهدا که دلدادگان حسین (ع) لبیک گویان خود را به بین الحرمین رسانده بودند
پیر خداجویی با دل و جان ندای «ارجعی الی ربک» پروردگارش را لبیک گفت و به مهمانی مولایش شتافت
گرچه سالی گذشت اما...
گرچه به چشم بر هم نهادنی، به مانند یک عمر پر فراز و نشیب گذشت...
جای تو خالی بود در تک تک روزهایی که گذشت ...
هنوز هم خانه بدون تو انگار یک جایش می لنگد...
آن خانه ای که با عرق جبین تو خشت به خشتش بالا رفت...
هنوز سایه ی پر مهرت بر سرم...
صوت دلنشین قرآن  ونمازت در گوشم...
و رأفت و مهربانی ات در وجودم احساس می شود...


باباجون




می‌آیی
                 بر تنت بارانی بپوش
                        شبیه‌تر از ابرم به باران ..

ﺑﻪ اﻣﺎم ﺣﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪاﻟﺴﻼم ﻣﻰﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺷﻤﺎ در ﻣﺪﯾﻨﻪ و ﻣﻜﻪ، ﻣﺤﺘﺮّﻣﯿﺪ و در ﯾﻤﻦ، آن ﻫﻤﻪ ﺷﯿﻌﻪ ﻫﺴﺖ. ﺑﻪ ﮔﻮﺷﻪاى ﺑﺮوﯾﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﯾﺰﯾﺪ ﻛﺎرى ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ، ﯾﺰﯾﺪ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﻛﺎرى ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ! اﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﯾﺪ، اﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺷﯿﻌﯿﺎن؛ زﻧﺪﮔﻰ ﻛﻨﯿﺪ، ﻋﺒﺎدت و ﺗﺒﻠﯿﻎ ﻛﻨﯿﺪ! ﭼﺮا ﻗﯿﺎم ﻛﺮدﯾﺪ؟ ﻗﻀﯿﻪ ﭼﯿﺴﺖ؟ ،ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻪاﻧﺪ »ﻫﺪف، ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺑﻮد«، ﯾﺎ »ﻫﺪف، ﺷﻬﺎدت ﺑﻮد«، ﻣﯿﺎن ﻫﺪف و ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺧَﻠﻂ ﻛﺮدﻩاﻧﺪ. ﻧﺨﯿﺮ؛ ﻫﺪف، اﯾﻨﻬﺎ ﻧﺒﻮد. اﻣﺎم ﺣﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪاﻟﺴّﻼم، ﻫﺪف دﯾﮕﺮى داﺷﺖ؛ ﻣﻨﺘﻬﺎ :رﺳﯿﺪن ﺑﻪ آن ﻫﺪف دﯾﮕﺮ، ﺣﺮﻛﺘﻰ را ﻣﻰﻃﻠﺒﯿﺪ ﻛﻪ اﯾﻦ ﺣﺮﻛﺖ، ﯾﻜﻰ از دو ﻧﺘﯿﺠﻪ را داﺷﺖ ﺣﻜﻮﻣﺖ،« ﯾﺎ »ﺷﻬﺎدت«. اﻟﺒﺘﻪ ﺣﻀﺮت ﺑﺮاى ﻫﺮ دو ﻫﻢ آﻣﺎدﮔﻰ داﺷﺖ. ﻫﻢ ﻣﻘﺪّﻣﺎت ﺣﻜﻮﻣﺖ» را آﻣﺎدﻩ ﻛﺮد و ﻣﻰﻛﺮد؛ ﻫﻢ ﻣﻘﺪّﻣﺎت ﺷﻬﺎدت را آﻣﺎدﻩ ﻛﺮد و ﻣﻰﻛﺮد. ﻫﻢ ﺑﺮاى اﯾﻦ ﺗﻮﻃﯿﻦ ﻧﻔﺲ ﻣﻰﻛﺮد، ﻫﻢ ﺑﺮاى آن. ﻫﺮﻛﺪام ﻫﻢ ﻣﻰﺷﺪ، درﺳﺖ ﺑﻮد و اﯾﺮادى ﻧﺪاﺷﺖ؛ اﻣﺎ ﻫﯿﭻﻛﺪام .ﻫﺪف ﻧﺒﻮد،ﺑﻠﻜﻪ دو ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺑﻮد. ﻫﺪف، ﭼﯿﺰ دﯾﮕﺮى اﺳﺖ

ﻫﺪف ﭼﯿﺴﺖ؟ اوّل آن ﻫﺪف را ﺑﻪ ﻃﻮر ﺧﻼﺻﻪ در ﯾﻚ ﺟﻤﻠﻪ ﻋﺮض ﻣﻰﻛﻨﻢ؛ ﺑﻌﺪ ﻣﻘﺪارى .ﺗﻮﺿﯿﺢ ﻣﻰدﻫﻢ اﮔﺮ ﺑﺨﻮاﻫﯿﻢ ﻫﺪف اﻣﺎم ﺣﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪاﻟﺴّﻼم را ﺑﯿﺎن ﻛﻨﯿﻢ، ﺑﺎﯾﺪ اﯾﻦﻃﻮر ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ﻛﻪ ﻫﺪف آن ﺑﺰرﮔﻮار ﻋﺒﺎرت ﺑﻮد از اﻧﺠﺎم دادن ﯾﻚ واﺟﺐ ﻋﻈﯿﻢ از واﺟﺒﺎت دﯾﻦ ﻛﻪ آن واﺟﺐ ﻋﻈﯿﻢ را ﻫﯿﭻﻛﺲ ﻗﺒﻞ از اﻣﺎم ﺣﺴﯿﻦ - ﺣﺘّﻰ ﺧﻮد ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ - اﻧﺠﺎم ﻧﺪادﻩ ﺑﻮد. ﻧﻪ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ اﯾﻦ واﺟﺐ را اﻧﺠﺎم دادﻩ .ﺑﻮد، ﻧﻪ اﻣﯿﺮاﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ، ﻧﻪ اﻣﺎم ﺣﺴﻦ ﻣﺠﺘﺒﻰ واﺟﺒﻰ ﺑﻮد ﻛﻪ در ﺑﻨﺎى ﻛﻠّﻰ ﻧﻈﺎم ﻓﻜﺮى و ارزﺷﻰ و ﻋﻤﻠﻰ اﺳﻼم، ﺟﺎى ﻣﻬﻤّﻰ دارد. ﺑﺎ وﺟﻮد اﯾﻦﻛﻪ اﯾﻦ واﺟﺐ، ﺧﯿﻠﻰ ﻣﻬﻢ و ﺑﺴﯿﺎر اﺳﺎﺳﻰ اﺳﺖ، ﺗﺎ زﻣﺎن اﻣﺎم ﺣﺴﯿﻦ، ﺑﻪ اﯾﻦ واﺟﺐ ﻋﻤﻞ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮد - ﻋﺮض ﻣﻰﻛﻨﻢ ﻛﻪ ﭼﺮا ﻋﻤﻞ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮد - اﻣﺎم ﺣﺴﯿﻦ ﺑﺎﯾﺪ اﯾﻦ واﺟﺐ را ﻋﻤﻞ ﻣﻰﻛﺮد ﺗﺎ درﺳﻰ ﺑﺮاى ﻫﻤﻪ ﺗﺎرﯾﺦ ﺑﺎﺷﺪ. ﻣﺜﻞ اﯾﻦﻛﻪ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺗﺸﻜﯿﻞ داد؛ ﺗﺸﻜﯿﻞ ﺣﻜﻮﻣﺖ درﺳﻰ ﺑﺮاى ﻫﻤﻪ ﺗﺎرﯾﺦ اﺳﻼم ﺷﺪ و ﻓﻘﻂ ﺣﻜﻤﺶ را ﻧﯿﺎورد. ﯾﺎ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ، ﺟﻬﺎد ﻓﻰﺳﺒﯿﻞاﻟﻠَّﻪ ﻛﺮد و اﯾﻦ درﺳﻰ ﺑﺮاى ﻫﻤﻪ ﺗﺎرﯾﺦ ﻣﺴﻠﻤﯿﻦ و ﺗﺎرﯾﺦ ﺑﺸﺮ - ﺗﺎ اﺑﺪ - ﺷﺪ. اﯾﻦ واﺟﺐ ﻫﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ وﺳﯿﻠﻪ اﻣﺎم ﺣﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪاﻟﺴّﻼم اﻧﺠﺎم ﻣﻰﮔﺮﻓﺖ ﺗﺎ درﺳﻰ ﻋﻤﻠﻰ ﺑﺮاى ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن .و ﺑﺮاى ﻃﻮل ﺗﺎرﯾﺦ ﺑﺎﺷﺪ
 ﺳﯿﺪ ﻋﻠﯽ ﺧﺎﻣﻨﻪ ای - ﻧﻤﺎز ﺟﻤﻌﻪ ی ﻣﺤﺮم1374/


دانلود کنید: برکت اشک

از ﻻ ﺑﻪ ﻻی ﺟﻤﻌﯿﺖ ﺑﺎزار ﺗﻨﻢ را ﺑﯿﺮون ﻣﯽ ﮐﺸﻢ

در ﻓﻀﺎی ﻧﻮﺣﻪ و ﺑﯿﺮق و ﻃﺒﻞ و ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦ ﮔﻢ ﻣﯽ ﺷﻮم

ﺳﺮﺑﻨﺪ اﺑﻮﻓﺎﺿﻞ و ﺷﺎل ﻋﺰا ﺑﻪ دﺳﺖ

ﻧﺎﮔﺎﻩ ﻣﻦ ﻫﻢ ﻏﺮق در ﺳﺮاب ﮐﺮب و ﺑﻼ ﻣﯽ ﺷﻮم

ﯾﮏ آن ﺑﻮی ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎی ﮐﻮﻓﻪ و ﻧﺠﻒ و ﮐﺮﺑﻼ

...از ﻣﯿﺎن ﻫﻤﻬﻤﻪ ی ﺑﺎزار ﺑﻪ ﻣﺸﺎم ﻣﯽ رﺳﺪ


سوسیالیسم : دو گاو دارید، یکی را نگه می دارید، دیگری را به همسایه خود می دهید.
کمونیسم : دو گاو دارید، دولت هر دو آنها را می گیرد تا شما و همسایه تان را در شیرشان شریک سازد.
فاشیسم : دو گاو دارید، شیر را به دولت می دهید. دولت آنرا به شما می فروشد.
کاپیتالسم : دو گاو دارید، هر دو آنها را می دوشید، شیر ها را بر زمین می ریزید تا قیمت ها همچنان بالا بماند.
نازیسم : دو گاو دارید، دولت به سوی شما تیراندازی می کند و هر دو گاو را می گیرد.
آنارشیسم: دو گاو دارید، گاو ها شما را می کشند و همدیگر را می دوشند.
سادیسم : دو گاو دارید، به هر دوی آن ها تیر اندازی می کنید و خودتان را در میان ظرف شیر ها می اندازید.
آپرتاید : دو گاو دارید، شیر گاو سیاه را به سفید می دهید ولی گاو سفید را نمی دوشید.
دولت مرفه: دو گاو دارید، آنها را می دوشید و بعد شیرشان را به خودشان می دهید تا به نوشند.
بوروکراسی : دو گاو دارید، برای تهیه شناسنامه آنها هفده فرم را در سه نسخه پر می کنید ولی وقت ندارید شیر آنها را بدوشید.
سازمان ملل : دو گاو دارید، فرانسه شما را از دوشیدن آنها وتو می کند. آمریکا و انگلیس گاو ها را از شیر دادن به شما وتو می کنند. نیوزلند رای ممتنع می دهد.
ایده آلیسم : دو گاو دارید، ازدواج می کنید. همسر شما آنها را می دوشد.
رئالیسم :دو گاو دارید، ازدواج می کنید، اما هنوزهم خودتان آنها را می دوشید.
رمانتیسم: دو گاو دارید، عاشق هم می شوند.
فمینیسم : دو گاو دارید، حق ندارید شیر گاو ماده را بدوشید.
پلورالیسم : دو گاو نر و ماده دارید، از هر کدام شیر بدوشید فرق نمی کند
لیبرالیسم :دو گاو دارید، آنها را نمی دوشید چون آزادیشان محدود می شود
دموکراسی : دو گاو دارید، از همسایه ها رای می گیرید که آنها را بدوشید یا نه.
سکولاریسم : دو گاو دارید، پس نیازی به خدا نیست
کارگزاران: دو گاو داریم، وام میگیریم. یک دستگاه شیر دوشی می خریم
جناح راست : دو گاو داریم، حیف، کلی گاو داشتیم
جناح چپ : دو گاو داریم، اوه! چندتا گاو کم داریم
مشارکت : دو گاو داریم، دنبال چند گاو دیگر میگردیم
روشن فکری :دو گاو داریم، با خودمان می شود سه تا
امام
هنوز هم
برای حبیب نامه میفرستد،
زهیر رامیخواند،
و
حر را میپذیرد..


ما را کبوترانه وفادار کرده است
آزاد کرده است و گرفتار کرده است

بامت بلند باد که دلتنگیت مرا
از هر چه هست غیر تو بیزار کرده است

خوشبخت آن دلی که گناه نکرده را
در پیشگاه لطف تو اقرار کرده است

تنها گناه ما طمع بخشش تو بود
ما را کرامت تو گنه کار کرده است

چون سرو سرفرازم و نزد تو سر به زیر
قربان آن گلی که مرا خوار کرده است

فاضل نظری

باران عشق

 این روزها دعای باران بخوان!

 نه ... این روزها دعای عشق بخوان!



 خدایا کمی عشق ببار ...

 این روزها دل ها تشنه ترند تا زمین ...

 کمی عشق ببار ...


در امور مادّی به کسانی نگاه کنید که پایین‏ تر از شما هستند؛

چرا که اگر انسان به زندگی کسی که پایین‏تر از او قرار دارد نگاه کند،

هیچگاه حسّ زیاده‏ طلبی در او زنده نمی شود؛

بلکه حسّ قناعت در او زنده می‏ گردد.

اگر انسان در امور دنیایی و مادّی به مافوق خود نگاه کند،

 حسّ زیاده‏ طلبی در او زنده میشود.

خداوند در قرآن کریم می‏فرماید:

«وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا

لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى‏»(سوره طه آیه 131)

و مبادا که به خاطر دنیا چشمت به همسران ایشان باشد،

زیرا روزیِ پروردگارت بهترین روزی و همیشگی‏ است..

در ذیل این آیه روایتی از امام باقر(علیهالسلام) نقل شده که حضرت فرمودند:

«إِیَّاکَ أَنْ تُطْمِحَ بَصَرَکَ إِلَى مَنْ فَوْقَکَ»؛

بپرهیز از این‏که نگاهت را به کسی بیفکنی

که از نظر امور مادّی برتر از تو است.

همین آیه‏ ای که خطاب به پیغمبر نازل شده، برای تو کافی است..


در محضر آیت الله آقامجتبی تهرانی

هر جا غصّه دار شدی استغفار کن. استغفار امان انسان است.

 به این کاری نداشته باش که چرا محزون شده ای، اذیّتت کرده اند؟ گناهی کرده ای؟

بعضی وجود خودشان را گناه می دانند. شما می گویی چرا من درست کار نمی کنم  او خودش را گناه می داند.

محزون که شدی استغفار کن. چه غم خود را داشته باشی و چه غم مؤمنین را،

استغفار غم ها را از بین می برد.

همان طور که وقتی خطا می کنی همه صدمه می خورند، مثلاً وقتی چند نفر کفران نعمت می کنند به همه ضرر می رسد؛ استغفار هم که می کنی به همه ماسوای خودت نفع می رسانی.

در حدیث است که هشت چیز شما دست خداست:

                          موت و حیات, مرض و صحت, فقر و غنا, خواب و بیداری

چه چیزی می ماند که دست خودمان باشد؟

مرحوم حاج اسماعیل دولابی (رضوان الله تعالی علیه)

همچون نسیم صبح و سحرگاه می رود
هر کس میان صحن حرم راه می‌رود

...

توصیه های مقام معظم رهبری در ماه رمضان

پناه می‌برم به رمضان



از شرِ شیطانِ

رانده شده..‏

اعوذ بالله ...



نه آبی، نه خاکی کتابی که باید خواندش... قصه ی مردی از همین آب و خاک...

 کسی از جنس خودمان... 

  قصه ی کسی که نه از سر تکلیف که از سر وظیفه می  نوشت...

 می نوشت تا ماندگار کند روزهای دفاع از این آب و خاک را...

 گویی که این کتاب صحنه هایی از زندگی و افکار ما را به تصویر کشیده باشد...

این کتاب به ما می گوید که همه ی جبهه در همت و زین الدین و چمران و اینها خلاصه نشده است...

می گوید بزرگ بودن... همت و چمران و زید الدین بودن... همچین کار پیچیده و دست نا یافتنی هم نیست...

کافی ست مدام به نفست سر کشی کنی... کافی ست دلت را از آب و خاک برهانی و بسپری اش به آسمان... به خود خدا...

 حتما بخوانیدش!

بدون رایحه ی سیب جگرم آتش می گیرد...

تسبیحم بوی حرم می داد، بو که می کردی شش گوشه جلوی چشمانت می آمد که غرق بوسه اش کردی و سرمست عطرش...

تسبیحم یادگار صحن انقلاب مشهد بود، یادگار نماز وداع...

و دانه های گم شده اش نشانه ای که دوباره ای در کار است...

آنقدر دلم برایش تنگ شده که تمام ناراحتی ها  خستگی های امروزم را سر گم شدنش خالی کردم...

از دیشب با گم شدنش خیلی تنها شده ام، جگرم بدون رایحه ی سیب آتش می گیرد



*عکس تزئینی است
الان دو سال از آن روز می گذره و این اتفاق یکبار دیگر هم افتاد...
و هنوز نفمیدم حکمتش چیه که هر بار چیزی مرا وصل می کنه
 به حرم ارباب و من را وابسته ی خودش می کنه
 اینجوری باید از دستم بره...

سلام ای آقا!

روز میلاد شما در پیش است

عرض تبریک آقا

و کمی بی تابی

ای نفس ها به فدای کف نعلین شما

اندکی تند قدم بردارید

که دلی بی تاب است...


این روزها کتاب خواندن بیشتر از هر کار دیگری آرامم میکند ... خصوصا کتابی که راهی روشن جلویم بگذارد که تهش برسد به ...

لینکش در پیوندهای روزانه هست...



 «از کارِ عالمانه و همراه با دقت در مسئله‌ى انتظار و مسئله‌ى دوران ظهور نباید غفلت کرد. و از کارِ عامیانه و جاهلانه به شدت باید پرهیز کرد ... این بخش از کار را هرچه ممکن است، بیشتر باید جدى گرفت تا راه ان‌شاءاللَّه براى مردم باز شود.»

رهبر انقلاب در تیرماه 1390 در جمع اساتید و فارغ‌التحصیلان مرکز تخصصی مهدویت


اللهم عجل لولیک الفرج


شنبه_7:16صبح

روزم با تلاقی باز شدن چشمم با چشمان آبجی کوچیکه شروع شد که:

آقای ن. واسه شورا رای نیاورد!

من: <با چشم بسته>... آخی! ...حتما خیلی ناراحت شده ولی مهدی و معصومه حتما خیلی خوشحالن که باباشون بیشتر پیششونه!

آبجی کوچیکه: تازه جوجه ها هم از روی دیوار پریدند و فرار کردن!!!

من: نـ ـ ـ ـه !!!! 0_o

آبجی کوچیکه: رفته بودن تو پارک مامان رفت آوردشون ...
من: ...

آبجی کوچیکه: آجی! آجی! راستی روحانی اول شد، جلیلی هم سومه!

من: <دیگه نمیشه خوابید> |:


شنبه_8:30شب
تلوزیون با مردم مصاحبه می کند، چپ و راست تبریک نثار رئیس جمهور منتخب مردم می شود ... و بغض بیشتر گلویم را می فشارد ...
بعد از گریه آرام تر میشوم ... از پنچره شادی و بوق و کف و سوت مردم را به نظاره می نشینم و شادیشان جانشین بغض می شود ... بهشان غبطه می خورم که چقدر آزاد و راحت دارند شادی میکنند و به خاطر آینده ای که متصورند احساس آرامش ... جشنشان را نه اتوبوس های چپ شده خراب کرد و نه چوب و سنگ و فحش ... جشنشان شادِ شاد است ... جمعشان گرم است ... گرم ِ گرم ...
یاد آن روزی می افتم که می گفت "هوا بس ناجوانمردانه سرد است" ... الان دیگر زمستان تمام شده، هوا هم حسابی گرم است ... هوای شهر تب دارد امشب...



پیوندهای روزانه را حتماً بخوانید! تمام آن حرفهایی ست که میخواستم در این مطلب بزنم!
راستی؛ قسمت یازدهم دکتر سلام را از دست ندهید...

خوشحالم ... چون باز هم این ما هستم که پیروزیم و امروز روز امتحان ماست
خوشحالم ... چون فرصتی مهیا شده برای وحدت بچه انقلابی ها و خود نشان دادن
خوشحالم ... چون در این هوای تب دار دست خیلی ها رو شده
خوشحالم ... چون هرقدر هم کسی سیاست مدار باهوشی باشد و در نشست خبری لفافه گویی کند باز دشمنان با ذوق زدگی مفرط شان خیلی مسائل را شفاف می کنند
خوشحالم ... چون هوا تب دار است و به مُسَکِّن انقلابی احتیاج دارد

هرچند ناراحتم چون به خاطر زمان بد امتحانات، نقش دانشجویان در انتخابات و تبلیغات کاملاً حذف شد!
هرچند ناراحتم که بعضی بچه انقلابی ها از در بغض و نفرت وارد شدند
هرچند ناراحتم از عملکرد بعضی اصولگرایان که خودشان و اصولشان را با جا له کردند تا چند رای بیشتر جمع کنند
هرچند از دست خیلی ها در این حماسه دلگیرم



عید میلاد مولا امیرالمومنین(علیه السلام) است روز پدر؛ این روزها باباها خواستنی تر شده اند و دخترها بابایی تر ... دختر که باشی حتی یک نگاه زیرکانه ی با ناز هم میتواند دل بابایت را ببرد ... امسال اما باباجونم بینمان نیست که برویم دست بوسش و صبح زود که عینک کائوچویی اش را به چشم میزند و عبای عسلی را بردوش انداخته و قرآن قدیمی اش جلویش باز, من بشینم پیشش  و بی هوا دستش را ببوسم او پیشانی ام را ... به جایش امسال میخواهم تبریکم را با باباجون مشترکمان تقسیم کنم, خواستم نامه ای بنویسم از حرف هایی که اگر می دیدم اش به او می زدم! زل می زنم به عکسش،ذهنم را زیر و رو می کنم: اگر می دیدمش دوست داشتم سکوت را بدوزم به نگاهم، نگاهم را گره بزنم به او...کاغذ سفید را تا می زنم،روی پاکتش می نویسم:

برسد به دست حضرت ماه...




امام بزرگوار ما در حق این ملت پدری کرد،

زیرا از یک طرف مظهر مهربانی و رحمت پدرانه

و از طرف دیگر مظهر اقتدار و صلابت بود.  

سخنرانی رهبر انقلاب در مراسم گرامیداشت بیست‌و‌سومین سالگرد رحلت امام خمینی رضوان‌الله‌علیه




 فرزندان انقلابی:

 رائح | ذهن نوشت | نوشتارهای یک انکولوژیست طلبه | کنج دنج | خاطرات مشترک | عِشق عَلَیهِ السَّلام | - خط تیره - | محمد رسول الله | سندس در جست و جوی حقیقت | سرباز امام خامنه ای | پنج دیواری | خسوف همان ماه صورت کبود | هوران | حاصل وب گردی های من | دیر و دور | یک مشت خاک | زندگی زیباست اما شهادت زیباتر | پنجره باز | ذاهب | صبرا | جوانی در دست ساخت | مهاجر(فانوس) | مرد باران | جنجال یک سکوت | سر پنجه های روح یک معمار باشی | قلمدان... | سماک | و ذهن پلک میزند | واقعیت سوسک زده | همسایه خدا | بارفیق | یک قلم | فرقان | به سوی  بی نهایت |

و فرزندان دیگری که اسم شان اینجا نیست...

آقا!
قرار شاه و گدا یادتان که هست؟
مشهد،
حرم،
ورودى باب الجوادتان


حجر بن عدی

نقل هر روزه ى من شده ... سجاده ام را که باز مى کنم زخم همه ى دلتنگى هایم سر باز مى کند

پیامک زد:


أَمْ لِلْإِنسَانِ مَا تَمَنَّىٰ ﴿٢٤

آیا آدمی هرچه آرزو کند؛ بدست می آورد؟


گفتم:

سلام عزیزم

انگار خدا می خواست از زبان تو با کلام خودش باهام حرف بزنه...

گفت:

سلام

نمی دونم چرا حس کردم غوغایی که این آیه درذهنم به پا کرد رو باید به تو بگم!

گفتم:

سر سجاده ای که دلم نمی آمد جمعش کنم داشتم بر آرزویی پافشاری می کردم و دست به دامان واسطه ها می شدم، و به باور خودم توکل بر قدرت و تدبیر خدا...

این راهش نبود؛ بهتر بود حتی همون آرزو رو میسپردم به خودش...

گفت:

اتفاقا دو آیه بعد تأکید می کنه گاهی شفاعت فرشتگان هم جز به خواست الهی سودی نمی بخشد...

گفتم:

ان شااللله خدا یک دنیا آرزوی خوب برات داشته باشه...

عامل خیر بزرگی شدی!

گفت:

امیدوارم همین طور باشه

ولی خواستن از خدا که در هر حال وظیفه ست و آرام بخش!

گفتم:

درسته!

اما نه خواستن اونچه که خودمون می خوایم

حکما اون خواستنی حقه که اونچه خدا برامون میخواد رو بخوایم...


شما چی می گید؟

این روزها که بازار نام ها و عنوان ها و افتخار ها و سابقه ها ویاد آوری  خوش خدمتی ها و وظیفه شناسی ها و احساس تکلیف ها و…

مثل ظهر مرداد  است

دم به دم به یاد نامت می افتم

نامی که همان را هم برای خودت نخواستی….

پسوند عنوان ها و افتخار ها و سابقه ها ویاد آوری  خوش خدمتی ها و وظیفه شناسی ها و احساس تکلیف ها و… پیش کش …

و از این همه فقط همان نام است که می ماند ….

نامی که گم شود در خیل خدمات …

نامی که گم شود به کام خدا…

نامی که تا پسوندهایش خط نخورد، ” گم ” نمی شود پیشوند چسبانش.

نمی شود گمنام…

 و کاش چند صباحی حسودیمان شود به تنها داراییت

 به نامی که نداری…

گاهی اوقات برای حس کردن خدا، رگ گردنم را با دستم لمس میکنم

بین آن کوچه چند بار افتاد

اشک از چشم روزگار افتاد

پدرم در دلش شرار افتاد

تا نگاهش به ذوالفقار افتاد-

گفت: یک روز یک نفر اما...

 

 

شب ساعت ابری مرا داد به تو
افتاد نگاه خسته ی باد به تو
باران زد وخیس شد تن خاطره ها
باران زد وباز یادم افتاد به تو
.....
راﺟﻊﺑﻪ ﺣﻀﺮت ﺻﺪﯾﻘﻪ ﻋﻠﯿﻬﺎاﻟﺴﻼم، ﺧﻮدم را از ﻫﺮ ذﻛﺮى ﻗﺎﺻﺮ ﻣﻰداﻧﻢ. ﻓﻘﻂ ﺑﻪ اﯾﻦ رواﯾﺖ ﺷﺮﯾﻒ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺳﻨﺪ ﻣﻌﺘﺒﺮ ﻧﻘﻞ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ، اﻛﺘﻔﺎ ﻣﻰﻛﻨﻢ. ﺣﻀﺮت ﺻﺎدق ﻋﻠﯿﻪ اﻟﺴﻼم ﻣﻰﻓﺮﻣﺎﯾﺪ: ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻋﻠﯿﻬﺎاﻟﺴﻼم ﺑﻌﺪ از ﭘﺪرش، 75 روز در اﯾﻦ دﻧﯿﺎ ﻧﺒﻮدﻧﺪ و ﺣﺰن و ﺷﺪت ﺑﺮ اﯾﺸﺎن ﻏﻠﺒﻪ داﺷﺖ. ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ اﻣﯿﻦ ﻣﻰآﻣﺪ و ﺑﻪ اﯾﺸﺎن ﺗﻌﺰﯾﺖ ﻋﺮض ﻣﻰﻛﺮد و ﻣﺴﺎﯾﻠﻰ از آﯾﻨﺪﻩ ﻧﻘﻞ ﻣﻰﻓﺮﻣﻮد. ﻇﺎﻫﺮ رواﯾﺖ، اﯾﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ در اﯾﻦ 75 روز .ﻣﺮاودﻩاى ﺑﻮدﻩ اﺳﺖ؛ ﯾﻌﻨﻰ رﻓﺖ و آﻣﺪ ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ زﯾﺎد ﺑﻮدﻩ اﺳﺖ

75 ﮔﻤﺎنﻧﺪارم ﻛﻪ ﻏﯿﺮ از ﻃﺒﻘﻪى اول از اﻧﺒﯿﺎى ﻋﻈﺎم درﺑﺎرﻩى ﻛﺴﻰ اﯾﻦ ﻃﻮر وارد ﺷﺪﻩﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ در ﻇﺮف روز ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ اﻣﯿﻦ ﭼﻨﯿﻦ رﻓﺖ و آﻣﺪى داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﺟﺒﺮاﺋﯿﻞ، ﻣﺴﺎﯾﻞ واﻗﻊ در آﺗﯿﻪ و آﻧﭽﻪ را ﻛﻪ ﺑﻪ ذرﯾﻪ ى ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻋﻠﯿﻬﺎاﻟﺴﻼم ﻣﻰ رﺳﯿﺪﻩ اﺳﺖ، ذﻛﺮ ﻣﻰ ﻛﺮدﻩ و ﺣﻀﺮت اﻣﯿﺮ ﻫﻢ آﻧﻬﺎ را ﻣﻰ ﻧﻮﺷﺘﻪ اﺳﺖ. ﺣﻀﺮت اﻣﯿﺮ، ﻫﻤﺎن ﻃﻮرى ﻛﻪ ﻛﺎﺗﺐ وﺣﻰ رﺳﻮل ﺧﺪا ﺑﻮدﻩ اﺳﺖ- و اﻟﺒﺘﻪ آن وﺣﻰ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎى آوردن اﺣﻜﺎم،ﺑﺎ رﻓﺘﻦ .رﺳﻮل ﺧﺪا، ﺗﻤﺎم ﺷﺪ- ﻛﺎﺗﺐ وﺣﻰ ﺣﻀﺮت ﺻﺪﯾﻘﻪ در اﯾﻦ 75 روز ﻧﯿﺰ ﺑﻮدﻩ اﺳﺖ

ﻣﺴﺄﻟﻪىﻓﺮود آﻣﺪن ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ، ﯾﻚ ﻣﺴﺄﻟﻪى ﺳﺎدﻩ ﻧﯿﺴﺖ؛ ﺧﯿﺎل ﻧﺸﻮد ﻛﻪ ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ ﺑﺮاى ﻫﺮ ﻛﺴﻰاﻣﻜﺎن دارد ﺑﯿﺎﯾﺪ و ﯾﻚ ﺗﻨﺎﺳﺐ ﻛﺎﻣﻞ ﺑﯿﻦ روح آن ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ ﺑﺮ او وارد ﻣﻰﺷﻮد و ﻣﻘﺎم ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ، ﻛﻪ روح اﻋﻈﻢ اﺳﺖ، ﻻزم اﺳﺖ. ﭼﻪ ﻣﺎ ﻫﻤﭽﻮن اﻫﻞ ﻧﻈﺮ ﻗﺎﯾﻞ ﺷﻮﯾﻢ ﻛﻪ ﻗﻀﯿﻪ ى ﺗﻨﺰل ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ، ﺑﻪ واﺳﻄﻪ ى روح ﺧﻮد وﻟﻰ ﯾﺎ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ اﺳﺖ ﻛﻪ روح وﻟﻰ، ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ را ﺗﻨﺰﯾﻞ ﻣﻰ دﻫﺪ و ﺗﺎ ﻣﺮﺗﺒﻪ ى ﭘﺎﯾﯿﻦ وارد ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﯾﺎ ﻫﻤﭽﻮن ﺑﻌﺾ اﻫﻞ ﻇﺎﻫﺮ، ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ﺣﻖ ﺗﻌﺎﻟﻰ او را ﻣﺄﻣﻮر ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺮو و اﯾﻦ ﻣﺴﺎﯾﻞ را ﺑﮕﻮ، ﺗﺎ ﺗﻨﺎﺳﺒﻰ ﺑﯿﻦ روح اﯾﻦ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ ﺑﻪ ﻧﺰد او ﻣﻰ آﯾﺪ و ﺑﯿﻦ ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ ﻛﻪ روحاﻋﻈﻢ اﺳﺖ، ﻧﺒﺎﺷﺪ اﯾﻦ ﻣﻌﻨﺎ اﻣﻜﺎن ﻧﺪارد. اﯾﻦ ،ﺗﻨﺎﺳﺐ، ﺗﻨﻬﺎ ﺑﯿﻦ ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ ﻛﻪ روحاﻋﻈﻢ اﺳﺖ و اﻧﺒﯿﺎى درﺟﻪ ى اول ﺑﻮدﻩ اﺳﺖ؛ ﻣﺜﻞ رﺳﻮل ﺧﺪا، ﻣﻮﺳﻰ ﻋﯿﺴﻰ، اﺑﺮاﻫﯿﻢ و اﻣﺜﺎل اﯾﻨﻬﺎ. اﯾﻦ ﺗﻨﺎﺳﺐ ﺑﺮاى ﻫﻤﻪ ﻛﺲ ﻧﺒﻮدﻩ اﺳﺖ و ﺑﻌﺪ از اﯾﻦ ﻫﻢ، ﺑﺮاى ﻛﺲ دﯾﮕﺮى .واﻗﻊ ﻧﺸﺪﻩ اﺳﺖ، ﺣﺘﻰ درﺑﺎرﻩ ى اﺋﻤﻪ ﻫﻢ ﻣﻦ ﻧﺪﯾﺪﻩ ام ﻛﻪ ﭼﻨﯿﻦ اﻣﺮى وارد ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ

ﻃﺒﻖآن ﭼﯿﺰى ﻛﻪ ﻣﻦ دﯾﺪﻩ ام ﻓﻘﻂ ﺑﺮاى ﺣﻀﺮت زﻫﺮا ﻋﻠﯿﻬﺎاﻟﺴﻼم وارد ﺷﺪﻩ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ ﺑﻪ ﻃﻮر ﻣﻜﺮر در ﻃﻮل 75 روز وارد ﻣﻰ ﺷﺪﻩ و ﻣﺴﺎﯾﻞ آﺗﯿﻪ را ﻛﻪ ﺑﺮ ذرﯾﻪ ىاو ﻣﻰ ﮔﺬﺷﺘﻪ اﺳﺖ، ﻣﻰ ﮔﻔﺘﻪ و ﺣﻀﺮت اﻣﯿﺮ ﻫﻢ ﺛﺒﺖ ﻣﻰ ﻛﺮدﻩ اﺳﺖ، ﺷﺎﯾﺪ ﯾﻜﻰ از ﻣﺴﺎﯾﻠﻰ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻪ اﺳﺖ، راﺟﻊ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﯾﻠﻰ ﺑﻮدﻩ اﺳﺖ ﻛﻪ در ﻋﻬﺪ ذرﯾﻪ ى ﺑﻠﻨﺪﭘﺎﯾﻪ ى او ﺣﻀﺮت ﺻﺎﺣﺐ ﻋﻠﯿﻪ اﻟﺴﻼم واﻗﻊ ﻣﻰ ﺷﻮد ﻛﻪ ﻣﺴﺎﯾﻞ اﯾﺮان ﻫﻢ ﺟﺰو آن ﻣﺴﺎﯾﻞ ﺑﺎﺷﺪ؛ ﻣﺎ ﻧﻤﻰ داﻧﯿﻢ، ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ. در ﻫﺮ ﺻﻮرت ﻣﻦ اﯾﻦ ﺷﺮاﻓﺖ و ﻓﻀﯿﻠﺖ را از ﻫﻤﻪ ىﻓﻀﺎﯾﻞ ﻋﻈﯿﻤﻰ ﻛﻪ ﺑﺮاى ﺣﻀﺮت زﻫﺮا ذﻛﺮ ﻛﺮدﻩ اﻧﺪ، ﺑﺎﻻﺗﺮ ﻣﻰ داﻧﻢ؛ ﻓﻀﯿﻠﺘﻰ ﻛﻪ ﺑﺮاى ﻏﯿﺮ اﻧﺒﯿﺎ ﻋﻠﯿﻬﻢ اﻟﺴﻼم، آن ﻫﻢ ﻧﻪ ﻫﻤﻪ ى اﻧﺒﯿﺎ، ﺑﻠﻜﻪ ﺑﺮاى ﻃﺒﻘﻪ ى ﺑﺎﻻى اﻧﺒﯿﺎ ﻋﻠﯿﻬﻢ اﻟﺴﻼم و ﺑﻌﻀﻰ از اوﻟﯿﺎﯾﻰ ﻛﻪ در رﺗﺒﻪ ى آﻧﻬﺎ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﺑﺮاى ،ﻛﺲ دﯾﮕﺮى ﺣﺎﺻﻞ ﻧﺸﺪﻩ اﺳﺖ. و ﺑﺎ اﯾﻦ ﻛﯿﻔﯿﺖ ﻛﻪ ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ در ﻃﻮل ﻫﻔﺘﺎد و ﭼﻨﺪروز ﻣﺮاودﻩ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ .ﺑﺮاى ﻫﯿﭻ ﻛﺲ ﺗﺎﻛﻨﻮن واﻗﻊ ﻧﺸﺪﻩ اﺳﺖ. اﯾﻦ ﻓﻀﯿﻠﺖ، از ﻣﺨﺘﺼﺎت ﺣﻀﺮت ﺻﺪﯾﻘﻪ ﻋﻠﯿﻬﺎاﻟﺴﻼم اﺳﺖ

اﻣﺎم ﺧﻤﯿﻨﻰ در دﯾﺪار ﺑﺎ ﮔﺮوﻫﻰ از ﺧﻮاﻫﺮان ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ روز زن، ﺗﺎزﯾﺦ 11/ 12/ 62. ﺻﺤﯿﻔﻪ ى ﻧﻮر: ج 19، ص .278. ﺑﺎ اﻧﺪﻛﻰ وﯾﺮاﯾﺶ